Wednesday, August 22, 2007
Tuesday, August 21, 2007
Wednesday, August 15, 2007
Tuesday, August 14, 2007
Monday, August 13, 2007
خاتمي خود را براي انتحابات آينده آماده ميکند
کفشهايم کو؟ .. چه کسي بود صدا زد سيّد؟
اکبري بود صدا زد سيّد؟رهبري بود صدا زد سيّد؟ .....
............... هر خري بود صدا زد سيّد! .... من رفتم!
ميروم مثل قديم ......... بدهم کام رژيم ..........
نيش خود باز کنم ..... قتل زنجيرهاي آغاز کنم!
من مسلمانم ....... حربهام خنجر دين .....
قبلهام قعر اوين ....... لاجوردي عزيزم، تو ببين!
من وضو در آب حوض سيا ميگيرم
من نمازم را وقتي ميخوانم ......
که اذانش را بوش ........
گفته باشد سر گلدستهي جنگ!
من رئيس تبليغات جنگ بودم پيش از بوش!!
دانشآموزان را من دادم ..... از کليدهاي بهشت! .....
اهل اصلاحاتم
تبليغاتم بد نيست
دکترا دارم از اسکاتلند
و به دانشجويان
زده بودم رودست.
و بزک بودم بر چهرهي منحوس رژيم
گاه ماتيک بودم
گاه سرخاب و ريمل .....
کار من يک دوره
شعبدهبازي بود
رهبري از شوي من راضي بود
بعد دلقک آمد با معلق
جانشين برحق!
باز من ميآيم، شعبدهباز
تا ز ملت بپرد برق سهفاز!
کفشهايم کو؟
کفشهايم اينجاست ....
Sunday, August 12, 2007
Saturday, August 11, 2007
Wednesday, August 01, 2007
پیرزنی را ستمی درگرفت - طنز از هادی خرسندی
دامن انچوچک ِ رهبر گرفت
گفت که بالفرض من پیرزن
در نیویورکم به فلان انجمن
فرض بکن «هالهي اسفندیا -
ری» منم و عضو قدیم سیا
فرض بکن بوش رفیق من است
کندالیزا یار شفیق من است
گریهکنان آمدهام کشورم
بهر «خداحافظی»ی مادرم
حبس تو باید بشوم ناگهان
بیکس و بیمحکمه و بیامان؟
له شدهام زیر بسی اتهام
گوشهی سلول شدم قتلعام!
عامل صد نقشه و اقدام، من!
همدل و همکار عموسام، من!
اینهمه گر رتبهی بالا منم
پس پرزیدنت یو.اس.آ منم!
نیست ولی این سخنان باورت
طرح دگر هست پسر در سرت
ورنه گر آنگونه بپنداشتی
محترمم یکسره میداشتی
بودم اگر پیرزنی بانفوذ
داخل سلول نبودم هنوز
بود به روی سرتان پای من
هیچ نمیشد به اوین جای من
واسطه میکرد مرا رهبری
تا بفرستد به میانجیگری
حضرت بوش است شما را مراد
گرچه که دشنام دهيدش زياد
حسرت يک رابطه با آنجناب
ولکنتان نيست به رؤيا و خواب
در پس پرده پي اين رابطه
بيضه بماليد ز هر واسطه
باورتان بود اگر اين ميان
هست مرا رابطه با يانکيان،
بهر روابط همه میآمدید
حرف ز همکاری خود میزدید
کاسه و کوزه بشکستید زود
بر سر هرکس که در آنجا نبود
«هاله عجب خوبی و ماهی شما»
«کم نکنی لطف، الهی شما»
«رابطه با دولت واشینگتن»
«مسئلهی ماست، شما حل بکن»
«رفع بکن دلخوری ماضیه»
«پاره بکن پوشهی آن کازیه»
«تا بشود رابطهمان روبراه»
«بهتر و سازندهتر از عهد شاه»
بعله ببم، اینهمه را فرض کن
یک کمی انصاف و شرف قرض کن
من که گروگان جوان نیستم
دختر چاق ملوان نیستم
نیز ندارم ز قدیم و جدید
ربط به پنتاگُون و کاخ سفید
حبس من از بابت اینها که نیست
پس تو بگو حداقل بهر چیست
زود بگو کشتهی شرح تو-ام
مردهی دانستن طرح تو-ام
گر ندهی پاسخ این پیرزن
حیف ازین عکس دیجیتال من
عکس گرفتی که دهی پز باهاش
کوفت تو باشد همهی پیکسِلاش
باد حرام تو و آسیدعلی
ژست قشنگم سر اون صندلی